پاسخ آیت‌الله کلانتری به اظهارات آقای شهاب‌الدین حائری

بسم الله الرحمن الرحیم

برادر گرامی جناب آقای شهاب‌الدین حائری

سلام علیکم

مطالب شما در فضای مجازی باعث شد نکاتی را از باب وظیفۀ برادری یادآور شوم. امید آن‌که مصداق فانّ الذکری تنفع المؤمنین باشد.

مشکل است بتوان برای گفته‌هایتان حد و حصری قائل شد. اشکالاتی که می‌کنید بعضاً و به ندرت، درست و وارد است. ولی در میان آن‌ها موارد نادرست بسیار بیشتر است. در مورد اهم این موارد، توضیحاتی عرض می‌کنم:

به مسئلۀ حجاب اشکال می‌کنید و آن ‌را با تعبیر «حجاب اجباری» و به عنوان یک امر نامشروع مورد حمله قرار می‌دهید. درحالی‌که به لحاظ منطقی این سخن، نوعی مغالطه و لذا مردود است. کار، آن‌گاه اجباری است‌ که شخص را با قهر و غلبه و مسلوب‌الاختیار به آن وادار کنند. مثل این‌که به زور دهان شخص روزه‌دار را باز کنند و در آن آب بریزند. یا دست زن بی‌حجاب را بگیرند و به زور، روسری به او بپوشانند و او را محجبه نمایند. کاری که نه مشروع است و نه معقول و نه هیچ‌گاه در نظام جمهوری اسلامی ایران رخ داده است. تعبیر صحیح در این مورد «حجاب الزامی» است. و به تعبیر ما طلاب، نسبت میان «اجبار» و «الزام» به حمل اولی، تباین و به حمل شایع، عموم و خصوص مطلق است. و به تعبیر دیگر اجبار، مربوط به اراده است و حال آن‌که الزام، یک مفهوم حقوقی و مرتبط با عمل و رفتار است. به هر حال الزام به معنای گفته شده، نه تنها در مورد حجاب، بلکه در مورد همۀ واجبات شرعی حتی نماز و روزه و حج صدق می‌کند. با این تفاوت که حجاب، امری اجتماعی است و بنابراین با نظام حاکم بر جامعه ارتباط پیدا می‌کند. زیرا هرچند حجاب و کم و کیف پوشش در خانه و محیط‌های شخصی، امری شخصی است (البته آن هم برای خود احکامی دارد)، ولی بی‌تردید خارج از خانه و در فضاهای عمومی امری اجتماعی است. چراکه نوع پوشش و کم و کیف آن، در صلاح و فساد جامعه و در نوع تربیت مردمان و در تباهی یا تعالی یک فرهنگ، تاثیری آشکار دارد. تا جایی که حتی کشورهای لائیک هم در این مورد، قوانین و مقرراتی دارند و به هیچ وجه رهایی مطلق آن را برنمی‌تابند. و بر همین اساس، نه‌تنها بی‌حجابی و ولنگاری، از مصادیق آزادی مشروع نیست، بلکه تعدی به حقوق کسانی است که می‌خواهند در جامعه‌ای سالم و عاری از فساد زندگی گنند و باورهای دینی‌شان آسیب نبیند. حتی به فرض آن که حجاب مسئله‌ای شخصی محسوب شود، لازمۀ آن این نیست که ارتباطی با دولت اسلامی ندارد. مثال روشن آن نماز است که بر اساس برخی روایات، پیامبر(ص)، مصلحت دید در برهه‌ای از زمان، همسایگان مسجد را تهدید نماید که اگر برای اقامۀ جماعت در مسجد حاضر نشوند ممکن است دستور دهد خانه‌هایشان را آتش بزنند.(وسائل/ ج۵/ ص۳۷۶) یا مثل حج که بر اساس روایت منقول از امام صادق(ع): «اگر مردم حج را تعطیل کردند بر امام واجب است آنان را به گزاردن حج وادار کند. خواه بخواهند خواه نخواهند.»(کافی/ ج۴/ ص۲۷۲)

از همۀ این‌ها گذشته، مگر معنای حکومت اسلامی غیر از این است که حاکمان چنین حکومتی موظفند تلاش کنند همۀ احکام اسلامی (به خصوص احکام اجتماعی آن) اجرا شود و به منصۀ ظهور برسد؟ رسول خدا(ص) آن‌گاه که معاذ بن جبل را برای تعلیم احکام اسلام روانۀ یمن نمود به او فرمود: أمِت أمر الجاهلیه و اظهر أمر الاسلام صغیره و کبیره (تحف‌العقول/ ص۲۵) «کار مربوط به جاهلیت را بمیران و امر مربوط به اسلام را چه کوچک و چه بزرگ آشکار نما!»

و در نامۀ امام علی(ع) به کارگزارش عثمان بن حنیف آمده است: فاعلم أنّ أفضل عباد الله عند الله امام عادل هُدی و هَدی فاقام سنه معلومه و أمات بدعه مجهوله. (نهج البلاغه/ خطبۀ ۱۶۴) «بدان که بهترین بندگان خدا پیش او، پیشوای عادلی است که هدایت شده باشد و هدایت نماید. سنت شناخته شده را به پای دارد و بدعت ناشناخته را بمیراند.»

بر اساس همین واقعیت است که علامه طباطبایی می‌نویسد: «احکام حکومتی تصمیماتی است که ولی امر، در سایۀ قوانین شریعت و رعایت موافقت آن‌ها به حسب مصلحت وقت می‌گیرد و طبق آن‌ها مقرراتی وضع می‌نماید و به اجرا درمی‌آورد. این مقررات لازم‌الاجرا و مانند شریعت دارای اعتبار است. (ولایت و زعامت/ ص۸۳-۸۵)

حاصل آن‌که رعایت حجاب، از احکام الزامی اجتماعی است. پس دولت اسلامی می‌تواند بلکه باید متخلفان از آن را در وهلۀ نخست ارشاد و راهنمایی کند و در مراحل بعد، مورد مؤاخذه قرار دهد و برابر مقررات جریمه نماید. درست همان کاری که مثلاً در مورد تخلف ار مقررات راهنمایی و رانندگی انجام می‌شود.

آمریکا‌ستیزی و غرب‌گریزی ایران را مورد حمله قرار می‌دهید و شعار «مرگ بر آمریکا» را نامشروع، غیرعقلانی و غیر عقلایی می‌شمارید! بسیار جای تعجب است که چشم بر جنایات بی‌شمار آمریکا می‌بندید! مگر جنایات این کشور مستبد، زورگو و جهان‌خوار در حق مردم ایران قابل احصا است؟! سازماندهی کودتای ۲۸ مرداد در سال ۳۲، تحکیم پایه‌های حکومت استبدادی شاه، کمک به تشکیل سازمان مخوف ساواک، تحمیل قانون استعماری کاپیتولاسیون، صحنه‌گردانی کودتای نوژه، تحریک و تشویق عراق به جنگ ۸ ساله با ایران، ورود مستقیم به جنگ و کمک به صدام، سازماندهی و هدایت مخالفان نظام، اختصاص بودجه‌های کلان برای براندازی نظام، جنگ رسانه‌ای و نرم، تهاجم فرهنگی، سرنگونی هواپیمای مسافربری حامل ۲۹۰ نفر و اعطای نشان لیاقت به فرماندۀ این عملیات، تاسیس القاعده و داعش به اعتراف خود این کشور و… همۀ این‌ها تنها بخشی از جنایات این کشور است که هنوز هم به اشکال دیگر ادامه دارد.

لابد می‌گویید همۀ این‌ها، معلول اشغال سفارت‌خانۀ آمریکا در سال ۵۸ است. قطعا چنین نیست. چراکه این کار –درست یا نادرست- در آغاز انقلاب واقع شد و به هر حال حل و فصل گردید. و پس از آن ایران، بارها اعلام کرده است اگر آمریکا حسن نیت نشان دهد، مثلا اموال بلوکه شدۀ ایران را آزاد کند و از موضع برابر وارد گفتگو شود، حاضر به مذاکره است. چیزی که هیچ‌گاه آمریکا به آن تن نداده است. همه می‌دانند مشکل اصلی آمریکا با ما، استقلال خواهی ایران، نفی غارت‌گری و نفی وابستگی به قدرت‌ها است و البته حمایت از مسلمانان مظلوم که نص قانون اساسی است. (اصل ۱۵۴) و خواستۀ قرآن کریم: ما لکم لاتقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان (نساء/ ۷۵) و اقتضای مسلمانی: قال رسول الله(ص): من سمع منادیاً ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم (کافی/ ج۲/ ص۱۶۴)

می‌فرمایید: ایستادگی بر این آرمان‌ها، هزینه‌ساز است و مشکلات عدیده‌ای بر مردم تحمیل می‌کند. بله درست است. پافشاری بر استقلال خواهی، نه گفتن به قدرت‌های زورگو، کنار نیامدن با اسرائیل و کمک به مظلومان فلسطین و به طور کلی پیمودن راه عزت و حرّیت و آزادگی و یاری دین خدا، پرهزینه و مشقت‌بار است و بدون بذل مال و جان امکان‌پذیر نیست. ولنبلونّکم بشئ من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین.

شما در این‌جا پای تقیه را پیش می‌کشید و از ضرورت آن سخن می‌گویید. از جنابعالی می‌خواهم همۀ روایات باب تقیه را ببینید تا برداشت گزینشی و ناصواب نداشته باشید. با اندکی مرور بر این روایات معلوم می‌شود موارد تقیه مختلف و احکام آن گوناگون است. به تعبیر امام صادق(ع): للتقیه مواضع. من أزالها عن مواضعها لم تستقم له (کافی/ ج۲/ ص۱۶۸) همان امام صادقی که در یک جا می‌فرماید: لا دین لمن لا تقیه له (وسائل/ ج۱۰/ ص۱۳۱) در جای دیگر، چنان از روحیۀ انقلابی خود پرده برمی‌دارد که جز از سلحشوران آمادۀ جهاد انتظار نمی‌رود. شدیر صیرفی می‌گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: به خدا سوگند! روا نیست که شما نشسته‌اید و (بر حاکمان جور) قیام نمی‌کنید. حضرت دربارۀ تعداد حامیانش در صورت قیام سؤالاتی کرد و سپس فرمود: همراه ما تا ینبع بیا! امام مرا به منطقه‌ای برد که چوپان نوجوانی بزغاله‌هایش را برای چرا آورده بودو آن‌جا نگاهی به چوپان کرد و به من فرمود: «سدیر! به خدا سوگند! اگر به تعداد این بزغاله‌ها، شیعه و پیرو داشتم روا نبود یک لحظه در برابر حکومت ظلم و جور بنشینم و برای گرفتن حقم قیام نکنم.» سدیر می‌گوید: از مرکب‌ها پیاده شدیم و نماز خواندیم. پس از نماز رفتم بزغاله‌ها را شمردم. فقط هفده رأس بودند. (کافی/ ج۲/ ص۲۴۲)

شما بر چه اساس احکام تقیه در آن زمان پرخفقان را به این زمان که عصر بیداری است تعمیم می‌دهید؟ عصری که ده‌ها میلیون جوان سلحشور و شهادت‌طلب در ایران و عراق و لبنان و یمن و دیگر نقاط جهان، گوش به فرمان رهبری شجاع، حکیم و محبوب از سلالۀ پیامبرند. قیاس این زمان با آن زمان، بسیار مع‌الفارق است.

به شعار «مرگ بر آمریکا» نیز خرده می‌گیرید و آن را غیر شرعی و غیر عقلی می‌دانید! عزیز من! این شعار را کسی به مردم یاد نداده و از سوی کسی تحمیل نشده. بلکه خودجوش و تبلور احساسات مردمی است که ستم‌ها و جنایات پایان‌ناپذیر آمریکا را طی نزدیک به یک قرن، با گوشت و پوست حس کرده‌اند. روند معمول در میان عقلای عالم هم این است که در صورت مواجهه با دشمنی غدّار، زورگو و زبان نفهم، با هر وسیله‌ای که شده _هرچند داد و فریاد و نفرین_ از خود دفاع می‌کنند. قرآن هم که می‌فرماید: لا یحبّ الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم. بلکه خدای متعال خود در مواردی، شعار «مرگ» سر می‌دهد، مثلا می‌گوید: قُتل الخراصون (مرده باد کسانی که بر اساس وهم و گمان دروغ می‌گویند) یا در حق یهودیانی که به دروغ عزیر را فرزند خدا می‌خواندند می‌فرماید: قاتلهم الله (خدا آنان را بکشد). بنابراین نباید در شرعی بودن این شعار و نیز در عقلی و عقلایی بودن آن تردید روا داشت.

البته بسیار روشن است که علت خصومت آمریکا با ما، سر دادن این شعار نبوده و نیست. دشمنی این کشور، بسیار ریشه‌دار و به همان عللی است که عرض شد. این‌که فکر کنیم با ترک شعار مرگ بر آمریکا، آن کشور با ما خوب می‌شود و به سر عقل می‌آید بسیار ساده‌اندیشانه است. مگر روی کار آمدن دولت محمد مرسی در مصر را فراموش کرده‌اید که علیرغم رابطۀ دوستانۀ وی با آمریکا و اسرائیل، او را تحمل نکردند و در مدتی کوتاه سرنگونش کردند و مهرۀ خود ژنرال سیسی را سر کار آوردند؟ و مگر فراموش کرده‌اید در زمان دولت به اصطلاح اصلاحات، که این همه به آمریکا و غرب لبخند زدند و نرمش نشان دادند، با این وجود ایران را به عنوان محور شرارت اعلام کردند!!

کیست که نداند زورگویی و جهان‌خوارگی آمریکا، خصلت ذاتی این کشور است و جز با نوکرانی مانند سیسی و بن سلمان و آل‌خلیفه کنار نمی‌آید؟ اقدام آمریکا به بیش از ۶۰ کودتا در جهان و کشتار یک میلیون و دویست هزار عراقی تنها تا سال ۲۰۰۷ یعنی ۴ سال پس از اشغال این کشور، گواه روشنی است بر این واقعیت. آیا نباید از این حقایق دردآور عبرت گرفت؟!

به توسعۀ روابط با چین و روسیه می‌تازید و تعامل با کشورهای اسلامی و آفریقایی را رد می‌کنید و در مقابل، خواهان گسترش روابط با اروپا می‌شوید و نظام را به غرب‌ستیزی متهم می‌کنید! از حضرتعالی می‌پرسم: مگر سوغات تمدن غرب در چند قرن اخیر برای ممالک شرق، جز استعمار و استثمار بوده است؟ مگر نتیجۀ ورود این کشورها در دیگر ممالک به خصوص کشورهای اسلامی، چیزی جز وابستگی‌های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و چیزی جز اختلافات مرزی و گسترش فقر و بدبختی بوده است؟ بفرمایید: چه نفعی از این کشورها، عائد ممالک اسلامی شده است؟ این ممالک زورگو، به کدام وعدۀ خود درست و حسابی وفا کرده‌اند؟ از کدام جنایت در حق کشورهای ضعیف دریغ ورزیده‌اند؟ در کتاب «جنایات غرب» تالیف آقای مهدی سعیدی، به بخش‌هایی از این جنایات پرداخته شده.

با این همه، هیچ‌گاه جمهوری اسلامی ایران، در پی قطع رابطه با این کشورها نبوده و نیست. بلکه همواره به گسترش روابط با آن‌ها به شرط احترام متقابل تاکید نموده است.

در این میان، روسیه و چین، وضعیتی کاملا متفاوت دارند. ممکن است برخی از سیاست‌های این دو کشور مورد قبول ما نباشد و طبیعی است که آن‌ها هم در پی منافع خود باشند و حتی گاه ممکن است منافعشان ایجاب کند کشور دیگری را بر ما ترجیح دهند. همۀ این‌ها در عالم سیاست متصور است. ولی به‌هرحال این دو کشور _حداقل در حال حاضر_ خوی استعماری و استکباری ندارند و می‌توان با تحفظ بر اصل استقلال و تامین منافع ملی و با رعایت همۀ جوانب، به توسعۀ روابط با آن‌ها اقدام نمود.

با کمال تعجب حملۀ شجاعانۀ حماس به صهیونیست‌ها را وحشیانه خوانده آن را محکوم می‌کنید! درحالی‌که همۀ آزادی‌خواهان جهان حتی غیر مسلمانان، آن را تحسین و تمجید می‌کنند. لابد می‌گویید حماس حق نداشت غافل‌گیرانه و بدون اعلان قبلی جنگ از سوی اسرائیل، به آن حمله‌ور شود! پاسخ این است که اسرائیل، از ۷۵ سال پیش یعنی از سال ۱۹۴۸ که فلسطین را غصب نمود و به زور وارد خانه‌های مردم شد، عملاً به آنان اعلان جنگ نمود. بفرمایید مردم مظلومی که از خانه‌های خود رانده شده و ۷ میلیون آن آوارۀ این کشور و آن کشور گردیده و ده‌ها سال مورد تحقیر واقع شده و از کمترین حقوق انسانی محرومند و جوانانشان در اسارت‌گاه‌ها شکنجه می‌شوند و شهرهایشان در محاصرۀ زمینی و دریایی و هوایی قرار دارد، منازلشان را تخریب و به جای آن شهرک‌ها می‌سازند و در آن‌ها، صهیونیست‌های مسلح را سکنا می‌دهند، به اردوگاهایشان هر وقت که بخواهند با انواع بمب‌ها هجوم می‌آورند، دادرسی در جهان ندارند، آیا برای چنین مردم مستأصلی، راهی غیر از این‌گونه حملات باقی می‌ماند؟ اگر بله، بفرمایید کدام راه؟!

از نوشته‌های تأسف‌آورتان، سیاه‌نمایی‌های عجیب و غیر‌منصفانه‌ای است که دربارۀ وضعیت بعد از انقلاب کشور ارائه می‌دهید. مایۀ تأسف است که به پیشرفت‌های خیره کنندۀ این چهار دهه و دست‌آوردهای عظیم انقلاب اسلامی چشم فروبسته‌اید. اگر بخواهم فهرستی از این دست‌آوردها ارائه دهیم مثنوی هفتاد من می‌شود. حضرتعالی را به مطالعۀ کتاب‌های متعددی که در این باب نگارش یافته توصیه می‌کنم.

تأسف‌بارتر این‌که گاه ظاهراً انقلاب سال ۵۷ و حرکت پیامبرگونه و تاریخ‌ساز امام خمینی اعلی الله مقامه الشریف را سرآغاز شوربختی مردم ایران می‌دانید. به احتمال زیاد، این‌گونه سخنان، در حالت عصبانیت و فوران ناراحتی نگاشته شده وگرنه از سوی هیچ شخص آگاهی که ذره‌ای انصاف داشته باشد، پذیرفته نیست. این سخن به این می‌ماند که العیاذ بالله بگوییم بعثت رسول خدا(ص)، سرآغاز شوربختی مردم حجاز و ملت مسلمان بود! چراکه دوران حیات آن حضرت، به تحریم‌ها و فشارهای قریش و درگیری‌های گوناگون و ۲۷ جنگ گذشت. بعدها هم که علی(ع) به حکومت رسید، تقریبا همۀ دوران زمام‌داریش به جنگ جمل و صفین و نهروان و قربانی شدن هزاران مسلمان انجامید و بعد هم فاجعۀ کربلا و در نهایت حکومت‌های سیاه بنی امیه و بنی عباس.

قطعا شما چنین نمی‌گویید. ولی بی‌تردید این سخن از هر کس صادر شود، دلیل بر آن است که او اسلام و اهداف متعالی آن را نشناخته و با آرمان‌های بلند نبوی بیگانه است. در مورد رهبر کبیر انقلاب اسلامی هم باید گفت باید قرن‌ها بگذرد تا عظمت این ابرمرد تاریخ و ابعاد وجودی این خورشید فروزان، برای ایرانیان بلکه جهانیان معلوم شود. ما باید به خود ببالیم که بخشی از زندگی خود را در دوران حیات این ولی بزرگ خدا زیسته‌ایم. به جای شکر الهی کفران نعمت می‌کنیم! در عبارتی چندش‌آور که برای هر ایرانی فهیمی مشمئز کننده است، داشتن حاکمانی مانند حاکمان عربستان را آرزو کرده‌اید!! خوب برادرم! اگر حاکمان ایران از این دست بودندکه شما تا به امروز، هزار بار اعدام می‌شدید! مگر تراژدی قطعه قطعه شدن خاشقچی با ارّۀ بن سلمان را فراموش کرده‌اید؟! کجا را با کجا مقایسه می‌کنید؟! هل یستوی الاعمی و البصیر ام هل تستوی الظلمات و النور. و ما یستوی الاحیاء و لا الاموات. با کمال آزادی، هرچه می‌خواهید و هرچه می‌پسندید می‌گویید، بعد هم از استبداد و فقدان آزادی می‌گویید! تمام از ضعف‌ها و کاستی‌ها می‌گویید ولی هیچ از رویش‌ها و درخشش‌ها نمی‌گویید! بیگانگان از استقلال و اقتدار ایران حسرت می‌خورند ولی خامۀ شما جز تاریکی و ظلمت نمی‌شناسد. بعد از دیدار شینزوآبه نخست‌وزیر ژاپن با رهبر مقتدر ایران و عدم پذیرش پیام ترامپ توسط ایشان، یکی از فعالین رسانه‌ای نوشت: «درست است تولید ناخالص ملی ژاپن، ده برابر ایران است، اما مطمئنم ژاپنی‌های بسیاری امروز حسرت ایرانیان را خوردند. ژاپنی که پس از ۷۵ سال هنوز در اشغال رسمی ۲۳ پایگاه نظامی آمریکا و ۵۰ هزار سرباز و پرسنل آمریکایی است. مطمئنم ژاپنی‌های بسیاری آرزو داشتند رهبر آن‌ها هم به جای پادویی و پیام‌رسانی برای آمریکا می‌توانست صدای استقلال ملتش را بشنود و می‌توانست ترامپ را این‌گونه صریح تحقیر کند. مطمئنم ژاپنی‌های بسیاری امروز آرزو کردند مثل ایرانی‌ها به استقلال و عزت و شجاعت برسند.»

مراجع عظام را بازخواست کرده‌اید که چرا جنایات صهیونیست‌ها را محکوم کرده‌اند، ولی سال گذشته در اعتراض به کشته شدن عده‌ای در اعتراضات خیابانی، بیانیه‌ای صادر نکرده‌اند!! واعجبا! آیا در نگاه شما، زنان و کودکان بی‌گناه فلسطینی که در خانه‌های خود با بمب‌های اهدایی آمریکا قتل عام می‌شوند، با عده‌ای باغی که در حال تخریب و آتش زدن اماکن دولتی و مساجد و در حال هجمه به زنان محجبه و حافظان امنیت، آسیب دیده‌اند، یکسانند؟! کیست که نداند ماجرای فوت آن دخترخانم و مسئلۀ حجاب بهانه بود؟ آیا نمی‌بینید همان آمریکا و اسرائیل و انگلیس و فرانسه‌ای که آن روز به فوت آن دختر خانم اعتراض داشتند و هرچه توانستند در شعله‌‌ور کردن اغتشاشات کوشیدند، امروز از کشتار زنان و کودکان غزه حمایت می‌کنند؟!

جنابعالی نه تنها به مراجع عظام بلکه تقریبا به همۀ عالمان و فرهیختگان انتقاد می‌کنید که چرا ساکتید و نمی‌خروشید و حتی برخی را به چاپلوسی و تملق متهم می‌کنید که چرا از فلان مسئول یا از فلان اقدام، تعریف و تمجید کردید! گویی در این کشور کسی جز شما، بیدار و دلسوز و دغدغه‌مند نیست و گویی رسالتی جز تخطئه و انتقاد ندارید! چقدر فاصله است میان رویکرد شما و این رویکرد که ما شرعا و عقلاً موظفیم در کنار انتقادهای خیرخواهانه، مدافع نظام هم باشیم و آن را در برابر دشمنی‌های رنگارنگ و هجمه‌های پنهان و آشکار تنها نگذاریم. انتقادهای سازنده و صحیح بسیار به‌جاست اما این‌که ما شب و روز، صدر و ذیل نظام را مورد هجمه قرار دهیم و دشمنان عنود خود را به وجد آوریم صحیح نیست.

به نظرم یکی از کاستی‌های تحلیل‌هایتان آن است که معمولاً همه چیز را صفر یا صد می‌بینید و بر همین اساس القا می‌کنید که همۀ مردم، با فلان چیز مخالفند یا همه با بهمان چیز موافقند، یا همۀ دولت‌مردان، مغضوب و منفور مردمند! اصلاً چنین نیست. مردم عقل و وجدان دارند. خدوم را از غیر خدوم خوب می‌شناسند و تلاش‌های خادمان خود را ارج می‌نهند. شاید بر این باورید که نوشته‌هایتان، بسیار مورد اقبال مردم است و شاید تشویق و تمجیدهای مغرضانه یا غیر مغرضانۀ برخی هم در پیدایش این باور دخیل باشد. ولی بنده که با اقشار گوناگون جامعه در ارتباطم، این طور برداشت نمی‌کنم. بسیار برخورده‌ام به افرادی از حوزه و دانشگاه با گرایش‌های گوناگون سیاسی یا از دیگر اقشار جامعه و از خانواده‌های معظم شهدا که به شدت از نوشته‌ها و صحبت‌های شما ناراحتند و حتی گاه نفرین می‌کنند!

در برخی گفته‌هایتان، حاکمیت سیاسی کشور را «حکومت فرمان» به عنوان مشخصۀ نظام سیاسی ایران، در برابر «حکومت قانون» به عنوان مشخصۀ دموکراسی معرفی کرده به آن اشکال می‌کنید. حال آن‌که با اندکی درنگ در ساختار نظام جمهوری اسلامی روشن می‌شود این نظام، تلفیقی منطقی از قانون و فرمان است و هر دو هم در حد خود به‌جا بلکه ضروری است. شاید وجود برخی اختیارات فراقوه‌ای برای ولی فقیه مانند هماهنگی میان قوا، رفع اختلافات میان آن‌ها، اعلان جنگ و صلح و اختیاراتی از این دست، موجب شده چنین برداشتی از نظام سیاسی کشور داشته باشید. در این صورت باید گفت این برداشت ناصواب است زیرا این اختیارات _و به تعبیر دقیق‌تر وظایف_ از اقتضائات ولایت مطلقۀ اوست که در قانون اساسی به آن‌ها تصریح شده و چاره‌ای هم غیر از این نیست. زیرا به هر حال در روند ادارۀ کشور، مسائلی بروز می‌کند که باید حرف اول یا حرف آخر در آن‌ها را شخص اول مملکت بزند. جالب این است که اختیارات شخص اول مملکت در بسیاری از نظام‌های به اصطلاح دموکراسی جهان بیش از اختیارات ولی فقیه در کشور ماست!! مانند حق انحلال مجلس برای رؤسای جمهور در کشورهای پرتغال، ایتالیا، رومانی، یونان، و حق وتوی قوانین مصوب مجلس در آرژانتین. بر اساس قانون اساسی قرقیزستان، رئیس‌جمهور آن کشور، دارای قدرت عالیه بوده و حق وتوی تصمیمات قانون‌گذاری را دارد. او هماهنگ کنندۀ سه قوه است و خط‌مشی‌های کلی کشور را تعیین می‌کند. به‌طورکلی می‌توان گفت در همۀ کشورهای جهان، به نحوی ولایت مطلقه وجود دارد آن هم برای اشخاصی که در آن‌ها عدالت و تقوا شرط نیست و حتی ممکن است از فاسدترین آحاد ملت باشند. این کجا و ولی فقیه جامع‌الشرایط کجا که در کنار علم و درایت و سیاست، از بالاترین مراتب عدالت و تقوا و از اوج وارستگی برخوردار است! این است که ما به مهم‌ترین یادگار حضرت امام یعنی نظریۀ مترقی ولایت فقیه و نظام مردم‌سالاری دینی می‌بالیم و پاسداری از آن را بر خود واجب می‌دانیم.

متاسفانه گاه برخی از دولت‌مردان را با تعبیراتی مانند نادان و احمق مورد اهانت قرار می‌دهید!! که در این‌باره چیزی برای گفتن ندارم جز یادآوری این حدیث قدسی: لیأذن بحرب منّی من اذلّ عبدی المؤمن. (وسائل/ ج۱۲/ ص۱۶۹) و این فرمایش نبوی(ص) دربارۀ شیعیان امام علی(ع): من أهان واحدا منهم فقد أهانک و من أهانک فقد أهاننی. (امالی صدوق/ ص۱۵) و به طور کلی این فرمایش علوی: الأقاویل محفوظه. (نهج‌البلاغه/ حکمت۳۴۳)

و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین

والسلام علی عباد الله الصالحین

*

*

Top